به مناسبت گرامیداشت دهه فجر؛

«از زبان روزگار»؛ یادداشت استاد و پژوهشگر جامعه الزهرا سلام‌الله‌علیها

63d9fde6ea636

حالا که بزرگ‌تر شده‌ام، لابلای آمارها می‌گردم و با جستجوی اینترنتی واژه "دزدترین دیکتاتور دنیا" به نام محمدرضا پهلوی برمی‌خورم، ...

به گزارش روابط عمومی، سرکار خانم زهرا دلاوری پاریزی استاد و پژوهشگر جامعه الزهرا سلام‌الله‌علیها طی یادداشتی به دوران قبل از انقلاب اسلامی و خاطرات خود از آن زمان اشاره می‌کند و در انتها آماری از وضعیت موجود جامعه بیان می‌دارد که در ادامه می‌خوانید:

در کلاس آمادگی بودم، همه دانش‌آموزان را داخل حیاط جمع کرده بودند. اسفند سال ۵۷، دانش‌آموزان پسر و دختر مدرسه عدالت پاریز را از هم سوا کردند، یا به عبارتی پسرها را به مدرسه باستانی پاریزی بردند.

از آن موقع‌ها فقط ظاهر معلمان یادم هست که با ماکسی و جوراب و روسری‌های گره‌زده به مدرسه می‌آمدند، البته بین آن‌ها معلمانی هم با کلاه، دامن و جوراب کوتاه بودند.

تا چندسالی هنوز رسم کتک، تنبیه با شلنگ، زندانی کردن در دستشویی، کلاه تنبلی گذاشتن و چرخاندن در کلاس‌ها، بردن به مدرسه پسرانه، پرت کردن گچ، لگد زدن و انواع تنبیه‌ها در مدارس رواج داشت، تا کم‌کم با توسعه فرهنگ انسانی و تکریم دانش و دانش‌آموز و دانشجو و برچیده شدن بساط دیکتاتوری، این روش‌های دیکتاتورمآبانه معلمان هم پایان یافت.

از آن سال‌های سیاه فقط خاطرات تلخ و سیاهش را از پدر و مادر و مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها می‌شنیدم، از گرسنگی مردم پاریز که خیلی‌هایشان به منزل پدربزرگم مراجعه می‌کردند، برگه و میوه‌ خشک‌ می‌دادند تا کمی برنج، نان، یا آذوقه‌ای بگیرند، از پشت بام‌هایی می‌گفتند که در زمستان‌ سرد، مثل آبکش از آن آب می‌ریخت و صدای چکه‌های آب تا صبح، در اتاق‌های بدون برق و نمور و پرجمعیت، اضطراب ریزش سقف را به آدم منتقل می‌کرد.

از خانه‌هایی که آب خوردنشان از قنات تامین می‌شد و تنها کسانی از زحمت بردن و حمل آب راحت بودند که جوی آب قنات از وسط خانه‌هایشان رد می‌شد.

گاهی هم قصه خاله، عمه، عمو و دایی‌ها را می‌گفتند که ما اصلا آن‌ها را ندیدیم، مثل امروز می‌فهمم از ۱۴ فرزند فقط ۵ تا زنده مانده باشد یعنی چه، ۲ دوقلو و یک قل دوقلو را با هم از دست داده باشی، چراکه مامای روستا نتوانسته بود کمکی به مادربزرگ‌های ما بکند.

البته چاره‌ای هم نبود در تمام شهرستان که با الاغ و قاطر دو روز راه باید می‌رفتی تا می‌رسیدی، تنها تک و توکی دکترهای مرد هندی یا بومی وجود داشت.

کل مردم باسواد روستا به انگشتان دست هم نمی‌رسید، آن‌هم مختص خانواده‌هایی بود که یا مدتی در شهر زندگی کرده بودند یا معلم بودند. از قضا پدربزرگم که جمع و ضرب‌های سه رقمی را بدون ماشین حساب در کمتر از دقیقه می‌گفت و همیشه برای ما یک اسطوره ریاضی و البته سکوت و صلابت بود.

آن‌ها در همان زمانی که من آویزان دامن مادرم بودم که مرا یک ماه دیگر به دنیا بیاورد، چندسالی تهران زندگی می‌کردند، و مادر بعد از زیارت مشهد و دیدار خانواده در تهران، به پاریز برگشته بود تا مرا در خاک خوشبو و پرنسترنش به دنیا آورد و مثل امروزی راوی آن سال‌های سرد و سخت باشم.

حالا که بزرگ‌تر شده‌ام، لابلای آمارها می‌گردم و با جستجوی اینترنتی واژه "دزدترین دیکتاتور دنیا" به نام محمدرضا پهلوی برمی‌خورم، می‌فهمم که این پدر و پسر چه خون‌ها که به جگر اجدادمان نکردند، تا بالاخره کاسه صبرشان لبریز شد و صدای اعتراضشان به خیابان و کاخ‌های کرملین و سفید و رنگارنگ دنیا رسید.

آخر مگر انسان از جانش سیر می‌شود که راحت بریزد به خیابان و مثل دشت لاله، بشود لاله در خون خفته میدان ژاله؟؟

یا وقتی که تعداد چمدان‌هایی که فرح، جواهرات و عتیقه‌جات ملت مظلوم را با خودش به فرنگ برد، به ۲۸۰ چمدان می‌رسد، مشتت گره می‌شود و "مرگ بر شاه" را با تمام قدرت می‌گویی.

باری جانم برایتان بگوید! نه بگذارید روزگار برایتان بگوید که زنان این خانواده از اشرف، شمس، فرح و فوزیه چه ناموسی را از دختران غیور ایران به باد دادند. آن روزهایی که تعداد کاباره‌های تهران از تعداد دانشگاه‌هایش و تعداد رقاصه‌های این کلوب‌ها از تعداد دانشجویان زن ایرانی بیشتر بود. روزهایی که با ارابه‌های شهرفرنگ سر تمام مردان ایران کلاه شاپو و سر زنان ایرانی را کلاه آزادی و بی‌عفتی گذاشتند.

روزگار در دل خود چه سیاه‌چال‌ها و شکنجه‌ها و ناخن کشیدن‌های فرزندانش را که ندیده است، چه گورهای دسته‌جمعی و چه کشتارهای خیابانی از مردمی که نه نان آن‌ها را به خیابان آورد، نه آب و برق، اما فساد خانواده پهلوی و حرمت‌شکنی‌های جشن هنر شیراز و غلط‌های اضافی سربازان آمریکایی تحت نام کاپیتولاسیون خونشان را به جوش آورد و به خیابان و انقلابشان کشاند.

نفهمیدم چرا امشب میل قلمم، مرا به سمت قصه‌های تلخ تاریخ کشاند، اما هرچه بود، مرا یاد این روزگار نورانی انداخت که مقایسه اعداد و ارقام هر بیننده را به تحسین وامی‌دارد.

امروز در روزگاری زندگی می‌کنیم که رتبه اول عدالت آموزشی، نرخ سواد ۸۵ درصدی بانوان، عدد ۲۰ هزارنفری ورزشکاران زن، تعداد ۲۵ هزار بانوی هیئت علمی دانشگاه را داریم و به گزارش UNDP ایران شاهد بیشترین رشد حضور بانوان در آموزش عالی است. الهی شکر.

 

مرگا به من که با پر طاووس عالمی

یک موی گربه وطنم را عوض کنم

تصویر خبر

مطالب مرتبط :

اشتراک گذاری:

نظرات

نظری هنوز ارسال نشده است

ارسال نظر

ارتباط با جامعة الزهرا(س)

  • نشانی: قم، سالاریه، بلوار بوعلی
  • مرکز تلفن: ۳۲۱۱۲۰۰۰
  • دورنگار: ۳۲۹۲۵۱۱۰
  • صندوق پستی: ۳۷۱۸۵۳۴۹۳
  • کد پستی: ۳۷۱۶۹۱۶۶۴۵