نظریه تربیتی واقع‌گرایانه امام علی (ع)/ بخش نخست

تربیت دینی

واقع‌گرایی معقول ترین نوع مواجهه با مسائل تربیتی است و اساسا فلسفه تربیت الهی بر مبانی عینی و قابل درک استوار است نه امور انتزاعی و آرمانی. یکی از مؤلفه‌های مؤثر در رویکرد واقع‌گرایانه به تربیت، توجه به مرگ است. حضرت علی (ع) برای یاد مرگ، نقش مهم تربیتی قائل هستند.

مقدمه
انسان نیاز به تربیت دارد تا به رشد و کمال و سعادت دنیوی و اخروی نایل گردد ودر مسیر تربیت به الگوی عملی و فکری و بینشی دارد.
حضرت علی (ع) به عنوان نمونه اعلای انسان تربیت شده یا انسان کامل از طریق ایجاد چرخش ارزشی و معرفتی در مبانی تربیتی زمان خود، رویکردی واقع‌گرایانه نسبت به تربیت در پیش گرفتند. ایشان از طریق ترسیم تصویری واقعی از ماهیت دنیا و سیر انسان در آن، توجه به واقعیت گریزناپذیر مرگ و نقش تربیتی آن و پرداختن به جایگاه مهارت‌های ارتباطی و شناختی برای متربیان، بنای تربیت را بر امور تجربه پذیر و واقعی، نه انتزاعی و آرمانی استوار کردند.

تعریف مفهوم تربیت
تربیت به وجود آوردن شرایطی است که به رشد و تعالی قوای بالقوه و بالفعل موجود در انسان می‌انجامد و حقیقت آن مستنبط از ساختار وجودی و فطری است که خداوند سرشت انسان را بر اساس آن نهاده است. در میان سنت‌های فکری مختلف واژه‌های متفاوتی برای تربیت به کار برده می‌شود که هر کدام از آنها بر وجهی از عملکرد تربیت دلالت دارد و حاکی از کاربرد آنها در بافت و زمینه خاص خویش است.

نخستین اصطلاح استعمال شده برای تربیت در معانی تربیت گام به گام کودک همراه با آموزش و تعلیم، مهارت‌آموزی و از همه مهم‌تر هماهنگی بین قوای درونی نفس کاربرد داشته است. در سنت اسلامی واژه تربیت از نظر لغوی دلالت بر پروراندن دارد و لغت‌شناسان دو ریشه برای این واژه برشمرده‌اند؛ یکی «رَبَوَ» که به معنای غذا دادن و بزرگ کردن است (ابن منظور، 1416: 126و128) و دیگری «ربب» به معنای پرورش دادن پیوسته چیزی تا وصول به کمال است (راغب اصفهانی، 1390: 292). علامه طباطبایی تربیت را فرایندی خدامحور می‌دانند و مفهوم مالک و مدبر را در معنای این واژه در نظر می‌گیرند (طباطبایی،1366: 23). علامه جوادی آملی نیز معتقدند ربوبیت سوق دادن شیء به سمت کمال آن است و رب کسی است که شأن او سوق دادن اشیاء به سوی کمال و تربیت آنها باشد و این صفت به صورت ثابت در او باشد. این کلمه بدون قید و بطور مطلق فقط بر ذات خداوند اطلاق می‌شود و بصورت مضاف و مقید بر غیر خدا (جوادی آملی،1395: 331و332).

در تمامی تئوری‌های تربیتی غایت تربیت، تحقق مهم‌ترین حالات رفتاری مطلوب و وصول متربی به سعادت فردی و اجتماعی است، با این تفاوت که تئوری‌های تربیتی سکولار با حذف دین در مقام ارائه دهنده اصول تربیتی، به حذف بخش اعظمی از اهداف تربیت، یعنی عروج آدمی به قرب الهی منجر شده‌اند.

در تربیت دینی، هدف تربیت ،سعادت دنیوی و اخروی متربی است و پیامبر اکرم و ائمه علیهم السلام در راستای این هدف به تربیت شاگردان و عموم مردم پرداختند. امام علی (ع) نیز با تأسی از رسول گرامی اسلام به عنوان امام و حاکم جامعه اسلامی، مسئله تربیت را در سطح کلان مورد توجه قرار دادند. ایشان افزون بر نامه سی و یکم که با فرزند خویش سخن می‌گویند و هدفمندانه مبانی، اصول و روش‌های تربیت را مطرح می‌کنند، در بسیاری از خطبه‌ها و حکمت‌ها نیز به صورت سفارش و توصیه به بیان اصول زندگی و اخلاق پرداختند.

امام علی (ع) بر مبنای جهان‌بینی الهی و کل‌نگر خویش، با آگاهی دادن به این موضوع که تربیت مبدأ تغییرات فکری و عملی بشر است، به کیفیت آن پرداخته‌اند و نامه سی و یکم به طور ویژه حاکی از دغدغه اصلی امام در این باره است. در واقع حضرت «فرزندشان را آیینۀ نسل تربیت پذیر و اسوۀ آن قرار داده و با چنین دید و دورنمایی، نامه را نگاشته اند و گرنه امام حسن (ع) خود معصوم بوده و در قله پاکی‌ها و صفات انسانی می‌درخشیده است. همانگونه که سخن قرآن به پیامبر در واقع خطاب به مردم است و آنان‌اند که غالبا مخاطب آیات الهی‌اند» (دین پرور، 1393: 6).

سبک تربیتی امام علی (ع) به طور کلی بر سه محور مبانی تربیت (مانند حضور اندیشه‌های توحیدی در شکل‌گیری تربیت یا نقش آفرینی عامل تقوا در تربیت)، مفاهیم مرتبط با تربیت (مانند مفهوم دنیا یا مفهوم زمان آغاز تربیت) و توصیه‌های تربیتی (مانند پرهیز از تکبر و قناعت پیشگی) شکل گرفته است که بر اساس آن اهداف، اصول و روش‌های تربیت تبیین می‌شود. (دین پرور،1394 :20).

امام علی (ع) با ارائه راهکار تربیت مطلوب به ما می‌آموزند تئوری تربیتی مطلوب بایستی متربی را با سؤالاتی از قبیل:
هدف از زیستن من چیست؟
در زندگی باید به چه بیندیشم؟
از جهان و انسان‌ها چه انتظاری داشته باشم و چه بخواهم؟
و چگونه با دیگران رفتار کنم؟ مواجه سازد؛

علما معتقدند آفریننده اثر جاودانه (نهج البلاغه) امیرالمؤمنین علی (ع) آن بزرگ مرد تاریخ است که هیچگاه غبار زمان پردۀ کهنگی و فراموشی بر سیمای پر فروغ او نیفکنده و از جلوه و شکوه او نکاسته و تقوا و عدالت و جهاد و دیگر صفات برجستۀ او را از یاد نبرده و در برابر عظمت دانش و حکمت او سر تعظیم فرو آورده است و از مرز تعصب و فرقه‌گرایی در گذشته؛ تا بدانجا که دوست و دشمن زبان به ستایش او گشوده و به تألیف کتب و سرایش اشعار پرداخته و با زبان اندیشه وسوز و دل نمی از یم فضیلت او رابیان کرده‌اند (دین پرور،1381 :42).

در خصوص مباحث تربیتی از منظر امام علی (ع)، آثار بسیار نگاشته شده است از جمله محمدی (1396) در مقاله «اصول، اهداف و روش های تربیت از دیدگاه امام علی(ع) در نهج البلاغه» به ویژگی های نظام تربیتی در نهج‌البلاغه تحت چهار جنبه هدایتی، اجتماعی، عقلانی و معنوی پرداخته است.

رویکرد تربیتی امام علی (ع)
امام علی (ع) با تغییر دادن تفسیر انسان نسبت به حیات، رویکردی واقع‌گرا و نه آرمان‌گرا به تربیت داشته و تربیت را بر مبنای اموری واقعی استوار می‌سازند. «حضرت از طریق ترسیم تصویری زیبا از حقیقت دنیا و سیر انسان و در نهایت راه روشنی که انسان را به سر منزل مقصود می‌رساند، حرکت از روی نقشه و یا برنامه پیش‌بینی شده را راه رسیدن به مقصد در امنیت کامل می‌دانند» (دین پرور،1381 :7). حضرت با آگاهی از وجه ارزشی تربیت و اخلاق که به شباهت‌های متعددی بین گفتمان تربیت و اخلاق می‌انجامد، بر مسئولیت معرفتی مربیان، فهم هنجارها و ارزش‌های معرفتی توسط متربیان و عمل بر اساس فضایل فکری تأکید دارند. امام علی (ع) با استفاده از صورت‌هایی از استدلال که مشابه استدلال‌ها در اخلاق است، بحث تربیتی خود را با توجه دادن متربی به اینکه تئوری تربیتی ایشان با اموری باورپذیر و در تناظری تنگاتنگ با مشاهده واقعیات دنیا پیش می‌رود، متربی را به سمت هدف خاص خود از فرآیند تربیت هدایت می‌کنند.

به عبارت دیگر هدف امام حرکت برخلاف مسیر حرکت تربیتی موجود و ایجاد انقلاب در ساختارهای اجتماعی زمان خود نبوده است، بلکه توصیه‌ها و دستورات تربیتی خویش را به منظور تغییر در باورها و تولید معنایی جدید از تربیت‌شدگی و رساندن افراد به سطح بالایی از اخلاق‌مندی عرضه می‌نمایند. این دستورات در اصل گفتگویی است میان مربی و متربی بر مبنای واقعیاتی تجربی که در هر لحظه از زندگی با آنها می‌زیند و بر آگاهی‌های آنها افزوده می‌شود. لذا از منظر امام، تربیت نیازمند توجیه است و بایستی عوامل لازم برای توجیه از لحاظ شناختی در دسترس متربی بوده و برای او تجربه‌پذیر و واقعی باشد تا تلاش و ممارست مربی در تحقق‌بخشی رفتار متربی مبتنی بر شناخت، نتیجه‌بخش باشد.

با اینکه حضرت علی (ع) به لحاظ جایگاه شخصی خود، در مقام انسان کامل قرار دارد، جایگاهی که ممکن است برای افراد عادی ممکن الوصول نباشد، اما رویکرد تربیتی ایشان کاملا ملموس و عینی و قابل اجرا است. حضرت، مربی یک مکتب تربیتی خدامحور است، طبیعتا این مکتب متربیان را خداشناس و خدامحور تربیت می‌نماید.

حضرت خود راه حضور و مکاشفه را دریافته است و معرفت و شناخت او فراتر از قالب محدود استدلال و الفاظ است و بدون واسطه، حقایق نزد او مکشوف بوده است و پیامبر اکرم برای او پرده‌ها را بالا زد و او دید آنچه را که باید ببیند و دریافت آنچه را که باید دریابد لذا فرمود: «لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً» اگر پرده کنار رود در يقين من افزوده نمى‌شود و یا « لَم اَعبُد رَبّاً لم اَرَه» خدایی را که ندیده باشم نمی¬پرستم، از همین سرچشمه است که خطبه‌های توحیدی آن بزرگوار فراتر از برهان‌های فلسفی و کلامی است و نور معرفت را در جان آدمی می‌افروزد و خداشناسی در دیدگاه او جلوه می‌کند (دین پرور، 1385: 16).

فردی چنین خود ساخته، زمانی که در جایگاه مربی قرار می‌گیرد و نوع انسان‌ها را مخاطب قرار می‌دهد نظرات تربیتی خود را با قوت و قدرت و با اشراف کامل به وضعیت روحی و روانی مخاطب ارائه می‌نماید. نه سخت‌گیری‌های افراطی دارد و نه سهل‌گیری که منجر به عدم شکوفایی توانمندی‌های انسانی گردد.

دیدگاه امام علی (ع) در زمینه تربیت دیدگاهی واقع‌گرایانه است. از منظر ایشان، معیاری جز واقعیت برای تربیت وجود ندارد. از این‌رو، امام در نامه سی و یکم تربیت را بر مبنای تماس شناختی با واقعیت جهان بنیان می‌نهند و می‌فرمایند:
روش نیکان پاک‌نهاد در امر تربیت این است که ملاک کار را بر شناخت‌ها و شناخته شده‌ها قرار دادند و از ناشناخته‌ها که تکلیف آفرین نیستند، بازایستادند و از زحمت آن رستند؛ بر اساس همین واقعیت، حضرت جایگاهی به فضایل اخلاقی می‌بخشند که کارکرد نخستین آن ارزیابی فضایل و رذایل با دیدگاهی دینی- روان‌شناسانه است که در آن نمی‌توان تربیت را به طور قاطع از دین، حالات احساسی، هیجان‌ها و انگیزش‌ها جدا کرد.
فلذا فلسفه وجودی تربیت در اندیشه امام، تغییر تفسیر آدمی از حیات بر مبنای واقعیت دانسته شده است. امام در این نامه متربی را با پرسش‌هایی روبرو می‌سازد که مهم‌ترین آنها پرسش از ماهیت زندگی و دنیا است و در پاسخ می‌فرمایند:

زندگی و زیستن، گذشتن از مرزهای حقیقت و دروغ است؛ چیزی نیست جز مواجه شدن با واقعیتی که خواندن آن توأم با عمل است؛ عملی که تکرارپذیر نیست و فقط یک بار برای هر انسانی رخ خواهد داد. به عبارت دیگر زندگی تعین بخشیدن آدمی به هویت وجودی خود از طریق عمل است؛ عرصه تحقق واقعیات است؛ واقعیاتی که هرچقدر هم از آن بگریزی، گریزی از پذیرش آن نخواهی داشت. زندگی تفکر کردن به خود است؛ لحظه درک جایگاه خویش در دایره‌ی هستی است. زندگی محصول لحظات آرزو کردن، دل بستن، دل گسستن، عشق‌ ورزیدن و مانند آن است. زنده بودن خاص هر موجود زنده‌ای است اما از این میان تنها آدمی می‌تواند هنر زندگی کردن را بیاموزد.

از منظر امام (ع)، تربیت این شایستگی را دارد که انسان¬ها را از نخوت رؤیاپردازی بیرون آورده و در پرتو واقعیتی بر جای مانده از گذشتگان، آن را به آیندگان و از آیندگان به نسل بعدی آنها و همین‌طور از دستی به دست دیگر برساند تا رسالت خود را که همان سعادت دنیوی و اخروی فرد است با خطاب قرار دادن انسان¬ها به انجام رساند (نامه 31). پس قصد امام در روش تربیتی خود، رخنه کردن به واقعیتی ناب و تجربی به شیوه‌ای ملموس است؛ واقعیتی که حرکتی از بیرونیت را به درونیت روح ممکن می‌سازد. این تئوری تربیتی مبتنی بر واقع‌گرایی تجربی، همان تئوری تربیتی الهی است؛ تربیتی که دربرگیرنده ظاهر و باطن عالم است، بیرون آن در درونش و درونش برای بیرون حاضر است؛ به بیان دیگر چارچوب‌مند کردن تربیت در ظاهر و باطن واقعیت و حقیقت رخ می‌دهد نه فقط در یک حوزه. به همین دلیل است که امام از نادیده گرفتن صورت‌هایی از واقعیت که تربیت را مخدوش می‌سازد، به خوبی آگاه است و می‌کوشد نظریه جامع تربیتی ارائه دهد که هم روابط دنیوی فرد را در برگیرد و هم سعادت اخروی او را و در عین اینکه اصالت را به آخرت می‌دهند متربی را با دغدغه‌های اصلی زندگی دنیوی آشنا می‌کنند.

امام در آغازین جملات خویش در نامه سی و یکم با آگاهی دادن از این واقعیت که دنیا امری سیال و ناپایدار است و ایشان در جایگاه پدری که خود را معترف به نشیب و فراز زمان می¬داند، پروسه تربیتی خود را آغاز می‌کند:

«مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ الْمُسْتَسْلِمِ لِلدَّهْرِ الذَّامِ لِلدُّنْیَا السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَى الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً»

از عبارات آغازین این نامه دو نکته مهم قابل دریافت است: نخست اینکه مخاطب امام نه شخص امام حسن (ع)، بلکه هر انسانی است که پیام ایشان را دریافت می‌کند. زمانی که می‌فرمایند این نامه «از» پدری سالخورده و کهنسال، معترف به نشیب و فراز زمان، پشت سر گذارندۀ عمر، سپرانداز در نبرد روزگار، بدبین به دنیا، مسافر شهر خاموشان و کوچکنده آن در فردا؛ «به» فرزندی آرزومند دست نایافتنی‌ها، رهرو راه آنان که رفتند و منزل به دیگران سپردند، نشانۀ تیر ناخوشی‌ها و گروگان گردش ایام و آماج خدنگ مصیبت‌ها ، بردۀ دنیا و سوداگر کالای غرور، وام دار و گرفتار مهلت‌ها و اسیر مرگ و هم‌پیمان اندهان و همنشین غم‌ها و نشانۀ آفت‌ها و زمین خوردۀ خواهش‌ها و جانشین پیشینیان (نامه 31)، در واقع با این توصیفات، وضعیت انسان در این دنیا را معرفی می‌نمایند؛ لذا حضرت در جایگاه پدری که وظیفه تربیتی نسبت به تمام انسان‌ها دارد، خود و مخاطبش را معرفی می‌نماید. نکته دوم اینکه حضرت بستر آموزه‌های تربیتی خویش را نشئۀ دنیا در نظر می‌گیرد؛ دنیا با همه امکانات و محدودیت‌های آن و نه یک آرمان شهر خیالی که در آن فقط می‌توان سخن از «بایدها» گفت و نه از «هست‌ها». چنین رویکرد تربیتی‌ای با تمرکز بر مفهوم عمیق ناپایداری دنیا، مزایای خاصی دارد که از جمله آن می‌توان به خروج از بن‌بست مناقشات دنیوی از طریق شناساندن جهان اخروی اشاره کرد. این نظریه، با عدم انحصار کانون ارزیابی تربیتی به امور دنیوی و نادیده نگرفتن آخرت، انسان را متوجه خطاهای معرفتی خود در مواجهه با دنیا می‌کنند. بسیاری از افراد به دلیل عدم معرفت نسبت به ماهیت دنیا، دچار اشتباه محاسباتی گردیده و تربیت جسم و جان خویش را با معیارهای نادرست و غیر حقیقی پیش می‌بردند و به جای پیروی از عقل، از ظن و گمان خود پیروی می‌نمایند. لذا بیانات حضرت علاوه بر اینکه مبنای عقلانی تربیت و اخلاق دینی را روشن می‌سازد، پیوند میان حالات معرفتی و حالات غیرشناختی افراد را نیز میسر می‌سازد. ایشان به صورتی بسیار ظریف و دقیق از ارتباط بین حالات شناختی و غیرشناختی دنیا سخن می‌گویند و با تأکید بر ناپایداری دنیا، غافلان را نکوهش و به سگان و درندگان تشبیه کرده و می‌فرمایند: دنیاپرستان چون سگ‌های ولگردند که جز هیاهو و زخم زدن به روح آرامش، هنری ندارند و یا چون درندگان زیان آوری که بی‌جهت بر سر هم زوره می‌کشند و پر زورشان ناتوانشان را می‌درد و می‌خورد و بزرگشان بر کوچکشان چیره می‌گردد. چون شترهای به بند کشیده شده و یا مست و سرگشته‌اند که در بیابانی سخت و لم‌ یزرع در دام چاله‌های بلا گرفتار آمده‌اند: نه شبانی که از آنها مراقبت کند و نه چرانده‌ای که به چراگاهشان رهنمون گردد (همان). امام راه خروج از چنین غفلتی را در تذکار واقعیات تجربی دنیا از طریق تربیت می‌دانند که بواسطه آن می‌توان از نمودها و فریب‌های دنیا به بود و ذات آن که همان مصائب دنیا، همنشینی غم‌ها، هم‌سوگندی اندوه‌ها، به خاک افکنده شهوت‌ها، جانشینی مردگان و نشانه گرفتن آسیب‌هاست، دست یافت. اما از نظر امام از بین همه امور باورپذیر و واقعی دنیا هیچ امری به اندازه مرگ نمی‌تواند آدمی را از ذات دنیا آگاه سازد. لذا به جایگاه مرگ در اندیشه تربیتی حضرت علی (ع) بصورت مستقل پرداخته می‌شود.

تربیت در پرتو واقعیت گریزناپذیر مرگ
کتاب نهج‌البلاغه به تفصیل به ارتباط دنیا و آخرت پرداخته‌اند. از نظر امام دنیا و آخرت در یک رابطه متقابل قرار دارند؛ از یک طرف دنیا به سرعت در حال سپری شدن است و از طرف دیگر آخرت به سویمان روی آورده است. این دورنمای زندگی و زمان است که نگه داشتن و یا واپسگرایی آن ممکن نیست و این مردم هستند که باید خود را با آن هماهنگ کرده و از آن بهره‌بردای کنند (دین پرور،1396: 37). از منظر امام علی (ع) دنیا نه به عنوان جایگاهی ابدی، بلکه تنها در مقام بستری برای تکامل آدمی و تحقق‌بخشی به ماهیت راستین او که همانا عروج به مقام انسانیت و بندگی خداوند متعال است، قابل اتکاست و تذکار مرگ، انسان را در وصول به چنین مقامی یاری‌گر است.

شناخت ماهیت دنیا و مرگ
حضرت علی (ع) نوع ارتباط افراد در دنیا را با توجه به نگرش آنها در مورد دنیا و نوع استفاده آنها از دنیا به تصویر می‌کشند. از منظر امام، نحوه نگریستن انسان‌ها به دنیا به یک شکل نیست و انسان‌ها نگرشی متفاوت به دنیا دارند. افرادی که رفتارها و اعمال آنها مبتنی بر بهره‌مندی از لذات دنیاست و چنان برای دنیا کار می‌کنند که گویی آخرتی ندارند و اشخاصی که رفتار آنها با توجه به نگرش آخرت محور آنها شکل می‌گیرد و دنیا برای آنها وسیله است نه هدف. طبیعتاً انسان‌های نوع اول بر جدال دنیایی مشغولند و رفتاری که از آنها شاهد هستیم مبتنی بر نفس‌پرستی، سودخواهی و خودخواهی است. آیه الله دین پرور دسته دوم از انسانها را کسانی می‌دانند که درک آنها از دنیا بر اساس این ترسیم دقیق و همه جانبه‌ای است که امام از دنیا دارند و آن اینکه اولا دنیا خانه ای است که طبیعت آن موقت و زودگذر است و کسی در آن ماندگار نخواهد بود «وَ الدُّنْيَا دَارٌ مُنِيَ لَهَا الْفَنَاءُ وَ لِأَهْلِهَا مِنْهَا الْجَلَاءُ» و دنيا سرايى است، كه ناپايدارى مقدر اوست، مردمش از آنجا رخت برخواهند بست (خطبه 45)؛ دوما در عین حال می‌دانند که خداوند دنیا را در کام و دیدگاه مردم شیرین و زیبا قرار داده است تا آنها به دنبال آبادانی و تأمین زندگی خود باشند. این شیرینی و زیبایی کار خداست و حکمت او اقتضاء کرده و قهرا جاذبه هم ایجاد می¬کند جمله «وَ قَدْ عَجِلَتْ لِلطَّالِبِ وَ الْتَبَسَتْ بِقَلْبِ النَّاظِرِ» خواستاران خود را زود مى يابد و مى ربايد، هركه در او بنگرد، دلش را مى فريبد، اشاره به این میل و جاذبه طبیعی است. امام در ادامه راه صحیح بهره برداری از دنیا را که راه میانه ای بین این دو راه است و در ارتباط معنادار با مرگ آگاهی است را نشان می-دهند؛ نخست آنکه در دنیا قصد ماندن نکنید بلکه از آن عبور کنید و برای زندگی جاودانه آماده شوید. سازوکار آن را فراهم سازید؛ دیگر آنکه فرهنگ زیاده خواهی و مصرف گرایی نباید در جامعه حاکم بوده و دیدگاه و جهت گیری‌ها در روابط مالی و اقتصادی باید در حد کفاف و رفع نیازهای واقعی باشد و بهره وری صحیح. فرهنگ قناعت بایستی همه گیر شود و همینطور توجه به حلال و حرام که در فقه اسلامی به بیان مرزهای بهره وری صحیح و بهینه از نعمت‌ها پرداخته شده است و مجموعه جسم و جان و فرد و جامعه را به سوی سعادت و کمال هدایت می‌کند. دیگر آنکه فعالیت و تلاش هم باید در حد رسیدن به هدف فوق باشد. امام انسان را در زندگی به مسافری تشبیه می‌کند که باید برای رسیدن به سر منزل اصلی امکانات و زاد و راحله مناسب تهیه کند آن هم به اندازه ای که او را به مقصد برساند نه آنکه بار سنگینی را به دوش بکشد که نیازی بدان نباشد... بنابراین کفاف و بلاغ دو اصل مهم در زندگی است که آسایش و آرامش را به همراه دارد (دین پرور، 1396: 58-60).

امام با تمثیل‌هایی زیبا کوشیده است ماهیت دنیای نکوهیده را برای مردمان آشکار سازد از این رو در فرازی دنیا را چون ماری خوش خط و خال به تصویر می‌کشدکه ظاهری نرم و زیبا، اما باطنی پر از زهر کشنده دارد و در فرازی دیگر دنیا را فریب دهنده، زیان رسان و گذرا توصیف می‌کند. جاذبه‌های فریبندۀ دنیا مردمان را اسیر خود می‌کند و هدف اصلی آفرینش را که مقام قرب خداوند است از یاد آنها می‌برد. از این رو امام به عنوان یک اصل تربیتی بر این موضوع تأکید می‌ورزد تا مبادا انسانها غفلت ورزند و از هدف آفرینش دور شوند (دین پرور،1394د:19).

فهم انسان در خصوص ماهیت دنیا و جایگاه مرگ، به منزله یک گام نزدیک‌تر شدن به پاسخ این پرسش است که چرا معرفت به دو عنصر دنیا و مرگ در تربیت مطلوب است؛ امام مرگ‌اندیشی را همراه با بینش انسان به ذات ناپایدار و فریبنده‌ی دنیا، محور تربیت می‌دانند زیرا تفکر به مرگ، نیرویی برای گسست از دلدادگی‌های دنیوی، شیفتگی به لذت‌ها و تأمل کردن درباره هدف از خلقت آدمی است. در واقع این انسان مرگ‌اندیش است که قادر به کسب بینش نسبت به واقعیت جهان، اصالت بخشیدن به آرمان و اهداف والا، برخورداری از حیات انسانی و نه زیستی جانوری و جهت دادن به زندگی خود خواهد بود. امام در نامه سی و یکم و همچنین در جای جای نهج‌البلاغه از کارکردهای مرگ‌اندیشی سخن گفته‌اند و با توصیف دنیای پس از مرگ و حقایق پس از آن، متربی را به تغییر در سبک زندگی دنیوی ترغیب می‌سازد. آیت‌الله دین پرور در تفسیر سخنان امام درباره مرگ آورده‌اند که توجه دادن به حقیقت مرگ و سختی‌های پس از آن و نقش و یاد مرگ در زندگی و سعادت انسان‌ها همواره مورد تأکید امام است.
در واقع یاد مرگ برای جهت دادن به زندگی و فعالیت‌ها در راستای هدف اصلی و حیات جاوید است نه کناره‌گیری و بازایستادن و حاکمیت یأس و اندوه. مردم معمولا مرگ را کم و بیش می‌شناسند و از آن خبر دارند اما معرفت آنها از نوع «علم الیقین» است؛ امام در حوزه تربیت و هدایت، یقین به معنای «عین الیقین» را کارساز می‌دانند و پیروان حضرت باید سطح ایمان و معرفت خود را به حقیقت مرگ ارتقا دهند و به این مرتبه برسند و اگر چنین نکنند حجاب‌ها آنها را از رسیدن به هدف عالی خلقت باز می‌دارد. البته زمان فرو افتادن حجاب¬ها نزدیک است و انسان سرانجام به این «معاینه» و «مشاهده» خواهد رسید (دین پرور،1390: 433-434). لذا می¬توان دریافت که یاد مرگ در این بستر، دو کارکرد مهم دارد یکی نگرش به واقعیت و دیگر اینکه ضمانتی برای تربیت است.

مرگ‌اندیشی و موقعیت انسان در هستی
مرگ‌اندیشی تأثیری چشمگیر بر تربیت و در نتیجه بر رفتار آدمیان و معنابخشی به حیات آنها دارد. زمانی که امام فرمودند دنیا ناپایدار و در هم تنیده با مرگ است، یکی از مهم‌ترین قید و بندهای بُعد معرفتی تربیت را وضع کردند. در واقع «آفرینش و معاد دو امر مرتبط و در کنار هم است این همبستگی در جهاتی چند در کلام امام نشسته است مانند یگانگی مالک جهان آفرینش و معاد، دنیا به منزلۀ نشانه آخرت، آخرت هدف آفرینش دنیا، مقایسه دنیا و آخرت و روش راحت رسیدن به آخرت» (دین پرور،1394ج:13). تربیت بر مبنای بی‌ثباتی دنیا و یاد مرگ چیزی نیست جز ارتباطاتی خبردهنده از حضور واقعیتی غیر از دنیا به نام آخرت؛ واقعیتی که همواره از دید آدمی غایب است و همیشه برای به حضور درآوردن آن توسط رسل الهی و انبیا و اولیاالله تلاش شده است اما امام تأکید می‌کنند که تنها از طریق دنیا است که می‌توان از وجود آن واقعیت بزرگ آگاه شد. امام از همان ابتدا مخاطب را از این نتیجه که مرگ‌اندیشی، فرو افتادن در دام توهمات و نادیده گرفتن واقعیتی قطعی به نام زندگی نیست، آگاه می‌کنند. ایشان بعد از ذکر اهمیت مرگ در تربیت، متربی را وارد پروسه تربیتی می‌سازند؛ پروسه‌ای که در آن زندگی و جهانِ پس از مرگ، طوری در هم پیچیده شده‌اند که تصور یکی جدای از دیگری ممکن نیست. البته امام به طور دقیق مشخص می‌کنند که این همراهی تا کجاست و راه این دو از کجا از هم جدا خواهد شد. حضرت می‌فرمایند: «آنان که دنیا را واقع‌بینانه نگریستند و از ظواهر فریبای آن درگذشتند و به ژرفای آن رسیدند و چهره ناپیدایش را دریافتند، مسافرانی را مانند که از سرزمینی سخت و قحطی زده به تنگ آمده و آهنگ مرز و بومی پرنعمت و حاصلخیز کرده و رهسپار منطقه‌ای پر آب و گیاه گشته‌اند»(نامه 31).

نقش مرگ در تئوری تربیتی امام علی (ع) این است که در آن نوعی بازگشت به خود و بازنگری به جایگاه آدمی در دایره‌ی هستی صورت می‌گیرد، دوری گزیدن از تنبلی و تلاش برای ساختن دنیایی آباد، بهره‌گیری صحیح، مناسب و متعادل از امکانات دنیا، آمادگی برای زندگی جاودانه و اخروی، هدف‌مندی و معناداری زندگی، شتاب در یاری رساندن به دیگران، رشد اخلاقی و معنوی، دست‌یابی به کمال و سربلندی در دنیا و آخرت، انتخاب آزادانه، تبعیت صرف از خداوند و فرامین الهی، هویت بخشی به خویشتن و احساس ارزشمندی، توجه به زندگی جاودانه و اخروی، حفظ جایگاه حقیقی فرد در دایره هستی، کشف راه‌های توشه‌گیری و تجارت سودآور برای آخرت از طریق دنیا، انتخاب آگاهانه و مسئولانه در برابر خداوند، خود و دیگران همگی از اثرات مرگ آگاهی در فرآیند تربیت است (همان). در مقابل، آثار غفلت از مرگ، نفس‌پرستی، شیفتگی به شهوات و لذت‌های دنیا، سردرگمی و نپذیرفتن پند و عبرت، آرزوهای دست‌نایافتنی و کردار زشت است. چنین تصویری از دنیا و مرگ مزیت تئوری تربیتی امام است که در آن از روشی کاملاً اجتهادی بهره برده است و در تقابل با تئوری‌های تربیتی سکولار قرار می‌گیرد؛ زیرا تربیت سکولار با بی پاسخ گذاشتن مخاطب در رابطه با فرجام حیات و حلقه مفقود بین زندگی دنیوی با زندگی اخروی، عدم اعتقاد به جاودانگی و روز رستاخیز به عنوان اساس و بنیاد معنی‌داری زندگی، متربی را دچار برداشت نادرست از واقعیت زندگی می‌کند و او را در سطحی ترین لایه واقعیت محصور می‌نماید. در مقابل، تئوری تربیتی امام، آموزش زیستن در پرتو واقعیت مرگ و اندیشیدن همیشگی به آن است؛ تربیتی که با مواجه ساختن متربی در نشانه‌های گذشته و حال مصداق می‌یابد. امام در اینجا رابطه مرگ و تربیت را به عنوان توصیف درستی از زندگی می‌پذیرند. برداشتی که از تلقی ایشان می‌توان کرد این است که زندگی آدمی از همان ابتدا بصورت دلالتی و افتراقی است؛ بدین معنا که زندگی دال بر مرگ و نشانه‌ای برای افتراق از دنیاست به گونه‌ای که جستجوی خوشی در آن همواره ناکام می‌ماند؛ ما از همان ابتدای حیات خود با یک ساختار افتراقی مواجه هستیم. پس افزودن آرزوها و خواست‌ها بی‌معناست؛ زیرا در دنیا ذاتی به نام خوشی وجود ندارد. ذات دنیا همان ساختار افتراقی و ناپایداری است که از ابتدا بر آن صورت خلق شده است. لذا اگر آدمی بخواهد در این دنیای افتراقی زیستِ مطلوب نماید بایستی همواره در یاد مرگ باشد. از این‌رو امام می‌فرمایند: دلت را با روح اندرز زندگی بخش و انگیزه های هوس را از آن سرزمین پاک با نیروی زهد ریشه برکن و با دریافت و باورداشت این حقیقت که سررشته‌دار عالم هستی تنها خداست، دل قوی دار و آنرا با دانش راستین غرق نور کن و با یاد مرگ رام و آرام ساز و عاریت بودن دنیا را به او بنمای و نیز آنکه دنیا همه نوش نیست، بلکه نیش‌هاست در آن (همان).

مرگ در مقام واقعیتی گریزناپذیر برای آدمی، بیش از هرچیز دیگر فهم‌پذیر و ملموس است و امام تربیت را در بطن اندیشه در باب مرگ جای می¬دهد و سپس به سخن درباره وضعیت‌های عینی تمسک می‌جوید. امام به متربی یادآوری می‌کند که در دام دنیا افتاده است؛ آدمی در این دنیا از غیاب خوشی به آرزوهای دست نایافتنی پناه می‌برد. امام با تلقی مرگ به مثابه امری ذاتی برای دنیا سعی دارد متربی را به طور آگاهانه به سوی شناخت حقیقت و تمسک جستن به آن سوق دهد. از نظر ایشان ذات دنیا آن چیزی نیست که ظاهر آن قصد بیان آن را دارد بلکه حقیقتِ دنیا دلالت بر سختی و دگرگونی است. پس مربی باید متربی را به سختی‌های دنیا بینا سازد؛ بینشی که او را از صولت روزگار و دگرگونی آشکار لیل و نهار خواهد ترساند و یاد مرگ که امام آن را در بازنگریستن به خبرهای گذشتگان و بازمانده‌های آنان ممکن می¬داند، حقیقتی ناب است که از واقع‌نگری برمی‌خیزد. گویی تربیت بدون اندیشیدن به گذشتگان و نگریستن به کتاب عملکرد آنها و اینکه آنها چه کردند و از کجا به کجا شدند، کجا بار گشودند و در کجا فرود آمدند ناممکن است. در عین حال امام مخاطب خود را که هر انسان سلیمی است، با خود همراه می¬نماید و از طریق وارد کردن دیدگاه خود درباب ضرورت مرگ اندیشی به بافت اصلی تربیت، مخاطب را با چنین نتیجه‌ای مواجه سازد که نه تنها تربیت مبتنی بر مرگ‌اندیشی، مانعی برای بهره‌مندی متربی از نعمات دنیوی نیست، بلکه بهترین تعبیر از عینی‌گرایی تربیتی و توجه به مقوله زندگی، آن است که زندگی بر مبنای مرگ‌اندیشی تفسیر گردد.

تربیت سکولار که امروزه بیشتر در سنت فلسفه تحلیلی مورد توجه است دنیا و آخرت را ذواتی مجزا و حتی متضاد می‌بیند در حالیکه تربیت الهی مورد نظر امام، دنیا و آخرت را دو تجلی به هم وابسته از یک حقیقت نهایی می‌داند. این دو واقعیت، متناقض یکدیگر نیستند، بلکه مکمل هم‌دیگرند و هریک به نحوی بر همه وجوه زندگی آدمی تأثیرگذارند و این تفاوتِ ادراکِ افراد از شرایط دنیا است که به تفاوت بینش‌ها و نحوه اعمال و رفتار منتهی می‌شود. امام دنیا را در مقام جایگاه رشد و کمال انسانی- اخلاقی- الهی، امری واقعی و نه پوچ و عبث می‌دانند و بر اساس چنین واقعیتی، تربیتی را خواستارند که به متربی بینشی عمیق در حوزه فرصت‌های دنیایی و بهره‌مندی صحیح از آنها، پرورش استعدادها، حذف محدودیت‌ها در جهت کمال خویش و تقرب به خداوند إعطا کند. از این رو امام در کنار واقعیت زندگی است که از واقعیت دیگری به نام مرگ صحبت می‌کنند؛ واقعیتی که پذیرش آن دوری از آرزوهای دست‌نیافتنی و غیر واقعی، اصلاح رفتار با دیگران، آمادگی برای مقابله با ناملایمات زندگی، وجود انگیزه کمک به دیگران، احساس ارزشمندی در زندگی، اخلاق‌مداری و ظهور رفتارهای اخلاقی، وظیفه‌شناسی و مسئولیت‌پذیری، رهایی از خودپرستی و خودخواهی، واقع‌نگری با تدبر در زندگی پیشینیان را به همراه خواهد داشت. سپس می‌فرمایند حال که ثمرات مرگ‌اندیشی را دانستی پس در نیکو ساختن اقامتگاه خویش بکوش و آخرتت را به دنیا مفروش (همان). این یکی از نکات دیدگاه تربیتی امام است که کسانی بسیار آن را نادیده گرفته‌اند و از این حیث قابل توجه است که امام با چنین نگاهی به زندگی و مرگ و با طرحی الهی- انسانی از تربیت، درپی بهزیستی روانی و سلامت روانی آدمی است؛ سلامتی که در درون تحقق می‌یابد و در رفتار و اعمال نمود پیدا می‌کند.

مهارت‌های ارتباطی در تربیت واقع‌گرا
بر مبنای آنچه گفته شد، درمی‌یابیم تز اصلی امام در رویکرد تربیتی خویش این است که جهانی واقعی مستقل از جهان مادی وجود دارد. امام بر این اساس دو رسالت عمده بر عهده خود در مقام مربی می‌نهد. نخست اینکه نشان دهند ما نمی‌توانیم بدون مفروض گرفتن جهانی دیگر جهان کنونی خود را بسازیم. غیاب کامل دنیا غیرقابل تصور است اما با تقلیل آن به جایگاهی که اقامتگاه ابدی انسان را می‌سازد، در واقع هستی این جهانی را به عنوان واقعیتی به تعلیق درمی‌آورد و از آن به عنوان یک بستر تربیتی بهره می‌برد. از اینجاست که مهارت‌های ارتباطی، خود را در اعلاترین شکل ممکن، ظاهر می‌سازند و به منصه ظهور می‌رسند. یعنی انسان باید بتواند بیاموزد که چگونه در دنیایی که یک مقطع از حیات آدمی محسوب می‌شود، به خود، دیگران و طبیعت پیرامونش بپردازد. رسالت دوم امام در مقام مربی، ایضاح محتوای معناشناختی رفتارهای اخلاقی و غیراخلاقی و نقش عواطف در تربیت واقع‌گرا است. در واقع اگر فرض کنیم تنها دستاورد تربیت واقع‌گرا رهایی آدمی از جهل و مواجه شدن با واقعیات باشد و در حوزه نحوه ارتباطات، پاسخ به ژرف‌ترین عواطف ما را نادیده بگیرد، احتمالاً چندان قابل دفاع نخواهد بود. روشن است که تئوری تربیتی امام ویژگی‌های مطلوب بسیاری دارد اما ما به چند ویژگی که معضل جهان امروز است و علمای حوزه علوم انسانی بیشتر به این ویژگی‌ها عنایت دارند، اشاره می‌کنیم.

با دقت در تئوری تربیتی واقع‌گرا، درمی‌یابیم یکی از اهداف این نظریه پروراندن نظریه‌ای تربیتی است که مشکلات ارتباطی افراد را حل کند؛ در واقع، توجه به رابطه‌ی میان سویه‌های شناختی، عاطفی و کنشی آدمی، ارتقای سرمایه‌های روان‌شناختی، خودکارآمدی، تاب‌آوری، تحمل‌پذیری و بهبود ارتباطات، ثمره تربیت واقع‌گرا است. چنین تربیتی منجر به رفتارهایی می‌شود که شأن و مرتبه بالاتری دارند؛ بدین معنا که نه تنها رفتار شایسته، بلکه شایسته‌ترین رفتار را جایگزین می‌کند و آنها را به رسمیت می‌شناسد. ویژگی‌هایی که برشمرده شد تقریری از نظریه امام است؛ نظریه‌ای که می‌خواهد آن چنان جامع و فراگیر باشد که یک معرفت‌شناسی واقع‌گرا و یک مکتب الهی اخلاقی را در دل یک نظریه تربیتی بگنجاند. تربیت واقع‌گرا با تبیین دینی، بر چند مؤلفه مهم تأکید می‌کند و از خلال آن رفتار متربی را در موقعیت‌های عینی زندگی هدایت می‌کند.

آنچه از بیانات امام بدست می‌آید این است که خاستگاه بیشتر منازعات دنیوی مانند حرص و آز، خسارت‌های گفتاری، ستم بر ناتوان و ستیزه‌جویی، باور به وجود شکافی عمیق بین خود فرد و دیگران است؛ بدین معنا که کم و بیش تمام انسان‌ها برای خود چیزی می‌خواهند که برای دیگران نمی‌خواهند. با وجود این انسان‌ها بر اثر تریبت می‌توانند بر این شکاف پل بزنند. امام علی (ع) تأدیب آدمی به ادب الهی را دلیلی بر ادب او می‌داند و بر وفق معیارهایی، تشخیص و تمییز بین خوی‌های پسندیده و ناپسند را در رأس دانش‌ها بر می‌شمرد (دین پرور،1394ه: 13). اما شاهکار امام را در حوزه مهارتهای ارتباطی جایی شاهد هستیم که ایشان از معیار قرار دادن خود در هر ارتباطی آغاز می‌کنند و نشان می‌دهند این شاخص ارتباطی در رفتار، چه نتایجی برای فرد و دیگران در بر دارد. حضرت در نامه سی و یکم می‌فرمایند: «فرزندم! در روابط اجتماعی و حقوق متقابل، «خویشتن خویش» را معیار سنجش قرار ده و با دیگران چنان باش که انتظار داری با تو باشند» (نامه 31). چنین دیدگاهی بدین معناست که ما هم باید در خصوص آن رفتارهایی که گمان می‌کنیم اشتباه است به خودمان رجوع کنیم و آن رفتار را با رفتار خودمان محک بزنیم و هم اینکه رفتار دیگران را جز با اصلاح رفتار خودمان نمی‌توانیم اصلاح کنیم. در واقع، مراد امام از میزان قرار دادن خود حذف حالتی است که در آن چنان از درست بودن رفتار خود مطمئنیم که همواره به سود این باور که عمل ما درست است دلایلی در اختیار داریم؛ در حالی‌که نداریم ولی چنان عمل می‌کنیم که گویی در درست بودن آنها تردیدی نیست. طبق بیان آیه الله دین پرور از آنجا که تمییز فعل خیر از شر جزء برترین دانش¬ها شمرده می‌شود، امام در تعریف و معرفی افعال آدمی و بیان مرزهای افعال اخلاقی می-کوشد؛ به عنوان نمونه حضرت بزرگترین عیب را گرفتاری فرد در عیبی می‌داند که خود گرفتار آن است (حکمت 353).

امام به ما می‌آموزند، به برخی از عواطفمان مانند خشم چندان اعتماد نکنیم و به برخی مانند حسادت هرگز اعتماد نکنیم. عواطف ما عموماً واکنش‌هایی مبالغه‌آمیز به موقعیت‌های گوناگون هستند که اگر خودمان را به جای فرد قرار می‌دادیم چه بسا اساساً چنین واکنشی را از خود نشان نمی‌دادیم. گاهی بیش از حد از کسی یا چیزی متنفر می‌شویم و یا به طرزی ملموس از چیزی می‌ترسیم، برآشفته می‌شویم، عشق می‌ورزیم، احساس ستایش، دلسوزی، ترحم، انزجار و از این دست عواطف که فراوان است، همه این افکار و اعمال با رها کردن منیت و خروج از انحصار خود و معیار قرار دادن خود در روابط با دیگران کنترل می‌شود.

ادامه دارد......

 

مطالب مرتبط :

اشتراک گذاری:

نظرات

نظری هنوز ارسال نشده است

ارسال نظر

ارتباط با جامعة الزهرا(س)

  • نشانی: قم، سالاریه، بلوار بوعلی
  • مرکز تلفن: ۳۲۱۱۲۰۰۰
  • دورنگار: ۳۲۹۲۵۱۱۰
  • صندوق پستی: ۳۷۱۸۵۳۴۹۳
  • کد پستی: ۳۷۱۶۹۱۶۶۵۱