چادر بهشتی هدیه به خواهر

حجاب

جواد انیس درد و محنتم بود، هر هفته به سر مزارش می روم و زیر پایش را می بوسم من هم با فعالیت در حوزه های مختلف بسیج راه جواد را ادامه میدهم و با حجابم مشت محکمی بر دهان استکبار می زنم.

جواد از من کوچکتر بود، ولی برخوردش با من همانند یک انسان کامل بود، هیچ وقت از کلمه تو استفاده نمی کرد و همیشه شما می گفت، 10 ساله بود که در مدرسه سخنرانی کوبنده ای بر علیه نطام استکبار کرده بود، به همین سبب او را دستگیر کردند و به زندان ساواک انداختند، دو روز بعد از وی تعهد گرفتند و آزادش کردند، ولی او به کار خود ادامه داد و در هر مجلسی از امام خمینی (ره) تعریف و تمجید می نمود.خواهر شهید کریمی اظهار کرد: در سال 58 به جبهه اعزام شد، 18 سال داشت اما چون شیری درنده با دشمنان جنگی ودر سن 21 سالگی به شهادت رسید، یک هفته قبل از شهادتش به مرخصی آمده بود و موقع برگشتن مادرم رابغل کرد و گریه کرد و نمی توانست از مادرم جدا شود و مرا هم به آغوش کشید و گفت ، خواهرم حلالم کن. هیچ وقت این طور نبود و همیشه با چهره شاداب از ما خدا حافظی می کرد، گفت فکر می کنم که دیگر بر نمی گردم و همه ما گریه کردیم.
یک هفته بعد خبر شهادتش را آوردند، روز جمعه بود و من به اتفاق خانواده به خانه مادرم مهمان آمده بودیم که صدای در منزل به گوش رسید من در را باز کردم یک نفر با لباس ارتشی سلام کرد و خودش را معرفی نمود و گفت، از هم رزمان جواد هستم، گفتم اتفاقی افتاده است؟گفت، جواد به دیدار خدا شتافته و با افتخار به درجه بزرگ شهادت نائل آمده است.

در جایم خشک شده بودم، مادرم را صدا کردم مادرم با عجله آمد و موضوع را فهمید و گفت، به خاطر همین بود که جواد موقع رفتن بی تابی می کرد، گریه کردیم، حس عجیبی بود که نمی شود آن را بر زبان آورد.آن شب من در خواب جواد را دیدم که شاخه گلی به من هدیه داد، گفتم جواد جان چه گل قشنگی گفت، از بهشت برایت آورده ام که هرگز گریه نکنی و به من افتخار کنی و خوشحال باشی که خواهر شهید هستی، با صدای گرفته گفت، برای روز تولدت کادویی گرفته بودم، که نتوانستم بهت بدم آن کادو را در اتاق پشتی زیر لحاف تشک ها گذاشته ام، صبح از خواب بیدار شدم وسراسیمه به سراغ لحاف تشک ها رفتم و دیدم چادر گلدار قشنگی آنجاست و بلند گریه کردم و گفتم مادر جان جواد برایم کادو خریده است و جایش را در خواب به من گفت مادرم هم گریه کرد. وقتی جنازه اش را آوردند من و مادرم و خواهر کوچکم به دیدارش رفتیم، چهره اش آنقدر نورانی بود که گویی می خندد، دوستانش هم می گفتند که در هنگام شهادت با چهره خندان شهید شد.

جواد انیس درد و محنتم بود، هر هفته به سر مزارش می روم و زیر پایش را می بوسم من هم با فعالیت در حوزه های مختلف بسیج راه جواد را ادامه میدهم و با حجابم مشت محکمی بر دهان استکبار می زنم.

ملائکه کریمی خواهر شهید جواد کریمی

 

مطالب مرتبط :

اشتراک گذاری:

نظرات

نظری هنوز ارسال نشده است

ارسال نظر

ارتباط با جامعة الزهرا(س)

  • نشانی: قم، سالاریه، بلوار بوعلی
  • مرکز تلفن: ۳۲۱۱۲۰۰۰
  • دورنگار: ۳۲۹۲۵۱۱۰
  • صندوق پستی: ۳۷۱۸۵۳۴۹۳
  • کد پستی: ۳۷۱۶۹۱۶۶۵۱